سوتی های شنیدنی شما !
اللهم عجل الولیک الفرج
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های ایران

با مامانو عموم اینا داشتیم در مورد ازدواج و مرد خوبو معیارای دخترا و این حرفا بحث میکردیم....مامانم گفت این ازدواج مثل توالت میمونه ما که رفتیم توش میخوایم هر جور شده بیایم بیرون شماها هل میدید درو که برید تو...به خدا تو این ازدواج هیچی نیست راحت دارید زندگیتونو میکنید بشینید سر جاتون....
این وسط عموم صداشو انداخته تو گلوش میگه ببین مهشید جون من که خوب خوبه مردام اینم دیگه بقیه رو فک کن چی هستن....
چپ چپ نگاش کردم گفتم اعتماد به نفست تو حلقم عمو....یه هو در کمال ناباوری بهم گفت مهشید جون میدونی که اعتماد به نفس مرد کجاشه و به چیشه....:|

یکی از فامیلون تعریف میکرد:
یه دوست و همکار داشتیم تو دفترمون هر وقت دور هم بودیم اینو میفرستادیم بره بستنی بگیره اینم از اونجایی که علاقه وافری به بستنی لیوانی داشت همیشه لیوانی میگرفت همیشه هم وقتی برمیگشت همه غرغر که اای بابا این یارو چرا واسه بستنیاش قاشق نمیزاره و این حرفا.
ازین جریانات 5-6 ماه گذشت یه بار وسیله میخواستم رفتم سر کشوش دیدم 50-60تا قاشق بستنی توشه(ازونایی که پوستش کاغذیه)
گفتم:... اینا چیه تو میزت؟!:|
گفت:این یارو بستنی فروشه هر دفعه میرم پول خرد نداره چسب زخم میده گذاشتم اونجا یه وقت لازم میشه!!
ما :| :)))))))))))

 

 

يكي از دوستاي داييم بعد چندين سالي از يه شهر ديگه اومده بود واسه شام دعوتش كرده بوديم دايي گفت:اين آدم حسابيه جلغوزه بازي درنيارينا..ماهم همه گفتيم باشه
سرشام دايي داشت همچين دولوپ دولوپ دولوپ دولوپ ميخورد هرچي هم بهش اشاره و چشمك ميكنيم انگار نه انگار..
دوستش به دايي گفت:محسن حالا كه همه چي اينترنتي شده تو فيس بوك، ميل داري
دايي كه همچين داشت دولوپ دولوپ ميخورد گفت:فيس بوكو كه آره دارم ولي اگه ميل نداشتم كه اينجوري مثل گاو نميخوردم
ما همه:o :o :o :o :o :0
دوستش اينجوري :o منظورم ايميله

چند ساله پیش با خانواده رفتیم خونه یکی از عمه هایه ناتنیم چون ناتنی بود ما زیاد نمیدیدیمشون واسه همین چهرش درست یادم نبود وقتی رفتیم کلی ادم نشسته بودن یه خانومی که شباهته خیلی زیادی با عمم داشت اومد جلو واسه خوشامد گویی شانسه بده من اولین نفرم اومد سمته من منم به هوایه اینکه عممه دستمو بردم جلو همینکه بهم دست داد صورتمو بوردم جلو چنتا ماچه ابدار کردم صدایه بوس ها انقد بلند بود که توجه همه به ما جلب شد یه اقاهم که شوهره این خانوم بود پشته سره این خانوم واستاده بود که با دیدنه این صحنه لوپاش گل انداخته بود! برایه چند ثانیه سکوت همه جارو فرا گرفته بود که یهو عمم از اشپزخونه اومد بیرون تا دیدمش تازه فهمیدم چیکار کردم صدایه خندیه فامیل خونرو پر کرده بود داشتم از خجالت میمردم. اون خانومم دختره یکی دیگه از عمه هایه ناتنیم بود!

 

 

اقا چارشنبه سوری امسال با داداشم و بابای ضد حالمون(مثلا میخواست مواظب ما باشه)رفته بودیم محل اتیش بازی .این داداش ما چشمش به 4 تا دختر خرده بود .جو گیر شده بود در حد تیم ملی هی خرکی از رو اتیش میپرید .که ناگهان پاش لیز خورد با کون افتاد رو هیزمای اتیش و شلوارش اتیش گرفت!!تا اینجا مشکلی نیس ولی یهو بابام وارد عمل شدو به زور میخاست شلوار داداشمو بکشه پایین!!!
حالا داداشم بکش بالا .بابام بکش پایین ...که یهو بابام عصبانی شده میگه بکش پایین پدسگ کره خر(اخه کدوم بابایی شلوار بچشو به زور میکشه پایین)
هیچی به زور شلوار داداشمو کشیده پایین داداشمم با کون لخت جلو این همه دختر پسر هم محله ایمون دویده سمت ماشین سوار شد.منم تا قهقه ی این بچه محلای عوضیمونو دیدم سریع پریدم تو ماشین.فعلا از خجالت 2 روز خونه بابا بزرگمون مخفی شدیم.
رفیقم مسیج زده خاک بر سر داداشت با اون...کوچیکش.
اینم شانس ماس.واسمون دعا کنید




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: شنبه 19 فروردين 1391برچسب:نامردیه نظر ندین!!!,
ارسال توسط مصطفی