تسلیت اربعین حسینی
اللهم عجل الولیک الفرج
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های ایران

ابو ریحان بیرونی در آثار الباقیه گفته است: در روز بیستم ماه صفر، سر مقدس حسین علیه السلام به بدن مطهرش باز گردانیده و دفن شد به هنگامی که اهل بیت امام حسین علیه السلام بعد از بازگشت از شام در روز اربعین جهت زیارت آمده بودند  .
سید ابن طاووس در اقبال می گوید: چگونه روز بیستم ماه صفر، روز اربعین است در حالی که حسین صلوات الله علیه روز دهم محرم به شهادت رسید، بنابر این اربعین، روز نوزدهم ماه صفر باید باشد (12) .
آنگاه سید می گوید: محتمل است ماه محرم سال 61 کم بوده است، یعنی 29 روز بوده که طبعا بیستم ماه صفر، روز اربعین است، و احتمال دارد که ماه محرم تمام بوده ولی چون امام حسین علیه السلام در پایان روز عاشورا شهید گردیده لذا روز عاشورا را به حساب نیاورده اند .و در مصباح آمده است: حرم حسین علیه السلام در روز بیستم ماه صفر بهمراه علی بن الحسین به مدینه رسیدند، و شیخ مفید همین قول را اختیار کرده است، و در غیر مصباح آمده است که ایشان در روز بیستم ماه صفر بعد از مراجعت از شام به کربلا رسیدند (1.
همانگونه که در نقلهای ذکر شده مشهود است اهل بیت علیهم السلام در همان سالی که حادثه کربلا رخ داد سال 61 پس از مراجعت از شام و در روز اربعین به کربلا آمدند، و یا اینکه در سنه 62 یعنی یک سال بعد از شهادت رهسپار کربلا شده اند؛ و ما در اینجا به صورت اختصار عینا آنچه در این رابطه گفته و یا نوشته شده است ذکر می کنیم:
قول اول: اهل بیت در همان سال 61 پس از مراجعت از شام و در روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند، و این همان قول صاحب تاریخ حبیب السیر است که قبلا بازگو کردیم، و در الآثار الباقیه ابو ریحان نیز همین قول آمده و ظاهر عبارت سید ابن طاووس در الملهوف هم همین مطلب را می رساند  و ابن نما در مثیر الاحزان نیز همین قول را نقل کرده است
قول دوم: اهل بیت علیه السلام همان سال در روز بیستم صفر به کربلا و قبل از رفتن به شام از کربلا عبور نمودند و بر مزار شهیدان خود عزاداری کردند، و سپهر مؤلف ناسخ التواریخ بر این قول است.و این احتمال گرچه بعید به نظر می رسد، زیرا در نقلی بدان اشاره نشده است ولی احتمالی است که ثبوتا مانعی ندارد و دلیلی برای اثبات آن نیست .قول سوم: آل البیت در سال 62، یعنی یک سال بعد و در روز بیستم صفر به کربلا آمده اند .صاحب قمقام زخار می گوید: مسافت و عادت تشریف فرمائی به حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام در روز اربعین سال 61 هجری به کربلای معلی مشکل، بلکه خلاف عقل است؛ زیرا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به درجه رفیعه شهادت نائل آمد و عمر بن سعد یک روز برای دفن کشتگان خود در آنجا توقف و روز یازدهم به جانب کوفه حرکت کرد و از کربلای معلی تا کوفه به خط مستقیم تخمینا هشت فرسخ است، و چند روزی هم عبید الله بن زیاد اهل عصمت را در کوفه برای معرفی آنان و کار بزرگی که صورت گرفته و ارعاب قبایل عرب نگاه داشت تا از یزید خبر رسید که پردگیان حرم را به دمشق اعزام دارد و او هم اسیران را از راه حران و جزیره و حلب به شام فرستاد که مسافت دوری است و فاصله کوفه تا دمشق به خط مستقیم تقریبا صد و هفتاد و پنج فرسخ است و پس از ورود به شام به روایتی تا شش ماه اهل بیت را نگاه داشتند تا آتش شعله ور غضب یزید خاموش شد و پس از حصول اطمینان از عدم شورش مردم موافقت کرد که حضرت سجاد با پردگیان حرم به مدینه بازگردد، پس چگونه اینهمه وقایع می تواند در چهل روز صورت گرفته باشد، قطعا ورود اهل بیت علیه السلام به کربلا در سال دیگر بوده است  که سال شصت و دو هجری باشد و هر کس به نظر تدبر در این مسأله بیندیشد نامه نگار را تصدیق خواهد کرد، و جابر بن عبد الله هم در اربعین شصت و دو به زیارت مشرف شده است و شرافت جابر در این است که او اولین کسی است که از صحابه کبار و مخلصین سوگوار که شد رحال کرده و به این سعادت نایل آمده است، کفی به فخرا، و نامه نگار در این قول منفرد است: می گویم و می آیمش از عهده برون! و الله ولی التوفیق  .
قول چهارم: احتمال دیگری وجود دارد که اهل بیت ابتدا به مدینه آمدند و از مدینه عازم کربلا شدند و سر مقدس امام را نیز در این سفر با خود برده و به بدن مطهر حسین علیه السلام ملحق نموده اند، اما نه در اربعین سال 61 هجری بلکه پس از مراجعت به مدینه به کربلا رفته اند.ابن جوزی از هشام و بعضی دیگر نقل کرده است که سر مقدس حسین علیه السلام با اسیران به مدینه آورده شد، و سپس به کربلا حمل گردیده است و با بدن مطهر دفن شده است 
و از بعضی از مورخان نقل شده است که: صورت حال جریان اقتضاء می کند که اهل بیت در مدتی بیش از چهل روز از زمان شهادت امام حسین علیه السلام به عراق یا به مدینه رفته باشند، و بازگشت آنها به کربلا، ممکن است، ولی روز بیستم صفر نبوده است زیرا جابر بن عبد الله انصاری هم از حجاز آمده بود و رسیدن خبر به حجاز و حرکت جابر از آنجا قهرا زمانی بیش از چهل روز را می طلبد.یا اینکه باید بگوئیم جابر از مدینه نیامده بود بلکه از کوفه و یا از شهری دیگر عازم کربلا شده بود . توقف در کربلا
خاندان داغدیده رسالت پس از ورود به کربلا برای شهیدان خود به عزاداری پرداختند، چون هنگام حرکت بسوی کوفه اجازه عزاداری به آنان نداده بودند، و همانگونه که سید ابن طاووس در الملهوف نقل کرده است که «و اقاموا المآتم المقرحة للاکباد» «ماتمهای جگرخراش بپا داشتند» ، و تا سه روز امر بدین منوال سپری شد . حرکت از کربلا
اگر زنان و کودکان در کنار این قبور می ماندند، خود را در اثر شیون و زاری و گریستن و نوحه کردن هلاک می نمودند، لذا علی بن الحسین علیه السلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند.چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکینه علیها السلام اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند.سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیدا گریست و به سختی نالید و این ابیات را زمزمه کرد:
الا یا کربلا نودعک جسما 
بلا کفن و لا غسل دفینا
الا یا کربلا نودعک روحا 
لاحمد و الوصی مع الامینا  بازگشت به مدینه
ام کلثوم علیها السلام در حالی که همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه گردید می گریست و این اشعار را می خواند (24) :
مدینة جدنا لا تقبلینا 
فبالحسرات و الاحزان جینا
خرجنا منک بالاهلین جمعا 
رجعنا لا رجال و لا بنینا
و کنا فی الخروج بجمع شمل  
رجعنا حاسرین مسلبینا
و کنا فی امان الله جهرا 
رجعنا بالقطیعة خائفینا
و مولانا الحسین لنا انیس  
رجعنا و الحسین به رهینا
فنحن الضائعات بلا کفیل  
و نحن النائحات علی اخینا
و نحن السائرات علی المطایا 
نشال علی الجمال المبغضینا؟
و نحن بنات یس و طه  
و نحن الباکیات علی ابینا
و نحن الطاهرات بلا خفاء 
و نحن المخلصون المصطفونا
و نحن، الصابرات علی البلایا 
و نحن الصادقون الناصحونا
الا یا جدنا بلغت عدانا 
مناها و اشتفی الاعداء فینا
لقد هتکوا النساء و حملوها 
علی الاقتاب قهرا اجمعینا 
مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم  
ره آوردم بود اشکی که، دامن دامن آوردم
مدینه! در به رویم وا مکن! چون یک جهان ماتم  
ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم!
اگر موی سیاهم شد سپید از غم، ولی شادم  
که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم
اسیرم کرد اگر دشمن، بجان دوست خرسندم  
به پایان خدمت خود را به نحو احسن آوردم
مدینه! یوسف آل علی را بردم، و اکنون  
اگر او را نیاوردم، از و پیراهن آوردم!
مدینه! از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن؟ !  
که من از کوفه، پیغام سر دور از تن آوردم!
مدینه! اگر به سویت زنده برگشتم، مکن منعم  
که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم!
مدینه! این اسیریها نشد سد رهم، بنگر! 
چها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم؟ ! . پاداش همراهی خوب


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط مصطفی